سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه از دنیا نزد تو آید بستان و از آنچه به تو پشت کند روى بگردان ، و اگر چنین نتوانى بارى جستن را از حد در نگذرانى . [نهج البلاغه]

منطقه و بیداری اسلامی

 
 
اینک سلاح اینک نبرد اینک جهاد 2(جمعه 103 فروردین 3 ساعت 10:2 عصر )

ای آفتاب چگونه توانی دوباره تابیدن

ای آسمان چگونه تو راست چشم و جرات دیدن 

های ای زمین صبر، هان ای فلسطین رنج

خاک ات چگونه نلرزد از خشم و کین

سنگ ات چگونه بماند به روی سنگ

قلب ات چگونه نشِکافد ز رنج و درد

از این همه ستم ها که می شود بر کودکان فلسطین

این روزها در هر پگاه در هر سپیده دم تیره و سیاه

گرد عزا می نشیند بر تن هر برگ و،هر گل و گیاه

ظلمت می افکند هر روز بر سایه بی گناه فلسطینیان

بر روی مهر و ماه در زیر ترور و انفجار و مرگ

این راست قامتان رسا ایستاده اند اُستوار

در زیر ترور و انفجار، آن کودک اسمش عطا بود

آن دیگری یاسر، دیگری فوءاد بود

آن قامت های رسا با سرهای بلند چونان سه تیغ کوه

دل هایشان قوی آکنده از سُروُر و شهد شهادت بود

آوای صدایشان پژواک صد هزار مرگ با شکوه بود

با شهادت خود آن دژخیمان بد اندیش را به تمسخر گرفته اند

آن دلقکان بازی ترور و انفجار و اعدام آن دشمنان خلق فلسطین

آن غاصبان قدس در چشم هایشان عاری از حیات

مبهوت این همه سر سختی و دلاوری و صبر و مقاومت

انگشت های حیرت و ناباوری تا بُنِ دندان گزیده اند

اینک فلسطین یان در زیر انفجار و ترور در واپسین دم حیات

در فکر سبقت و شهادت اند هر یک ز دیگری

سلیم سلاح بر دوش به خدا گوید

نوبت مرا ده، برای نوشیدن شهد شهادت

آن دیگری نواده عزالدین قسام

فریاد زد نی نی نوبت مراست

آمد طنین صدای ابو محمد

اینک ترحمی ای دوستان تنها رها مکنید فلسطین را

زیرا که دل خو نگرفته است به تنهائی

نه در اندیشه مادر که چه لالائی ها گفت

نه به فکر خواهر که جهازش نشد آخر سرهم

نه به بابا که چه شب ها به فکر نان دو فرزند نخفت

فکرشان فکر شهادت قلب شان در طپش شوق رسیدن به کرانِ آزادی

رَهشان راه سعادت، چشمشان چون دو کبوتر

نگران تا چه زمان رخت ببندد ز فلسطین استعمار

یا کی آزاد شود قدس عزیز، قبله ثانی مردان خدا

این روزها در چنین صبح های غم آلوده و سیاه

کشور فلسطین شده در سوگ عزیزان گریان

پرچم مرگ و عزا سر هر خانه و کوی و برزن

شده هم آوا، گشته هم آهنگ با طپش های دل همرزمان

لرزد همراه تن مادر و فرزند و پدر

آبشاری ز سرشک جویباری ز خون

شده سر ریز ز چشم زن و مرد

کرده سوراخ دل هر خار سنگ

همراه تاب خوردن اجساد در فضا

آمد ندای منادی زکوه و دشت

با واپسین کلام ابو محمد

با آخرین صدای همرزمش عطا

با بهترین وصیت فوءآد

حاتم بس است کافی ست ندبه و زاری و غم

ای شهر غمگسار ای مادران رنج

ای کودکان مهر و شجاعت

ای مردم شجاع مقاومت

امروز زمان تحیت است اینک زمان جنگ

اینک زمان رها گشتن فلسطین از دست غاصبان

اینک زمان رهایی از چنگ دشمنان

اینک زمان قیام اینک زمان انقلاب

اینک سلاح اینک نبرد اینک جهاد

الله و اکبر الله و اکبر

 

رَهشان راه سعادت، چشمشان چون دو کبوتر نگران تا چه زمان رخت ببندد ز فلسطین استعمار

.

 


» داریوش احمد رضا بهمنیار
»» نظرات دیگران ( نظر)





بازدیدهای امروز: 11  بازدید

بازدیدهای دیروز:283  بازدید

مجموع بازدیدها: 388481  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «